خانه ٔ زنبور

لغت نامه دهخدا

خانه زنبور. [ ن َ / ن ِ ی ِ زَم ْ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) لانه زنبور. شانه. شان. خان:
بشکل نقطه ٔسیماب باشد زهره ٔضیغم
بسان خانه زنبور باشدمهره ثعبان.عبدالواسع جبلی.صحبت نیکان ز جهان دور گشت
خوان عسل خانه زنبور گشت.نظامی. || سوراخ سوراخ:
خانه زنبور شد فرسوده پایم ز آبله
طرفه شوری در سرم زان کجکلاه افتاده است.واله هروی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

لانه زنبور شانه

جمله سازی با خانه ٔ زنبور

از فیلم‌هایی که وی در آن‌ها نقش داشته‌است، می‌توان به یورش دختران زنبوری و چکسلواکی ۱۹۶۸ اشاره نمود.
شغل اصلی مردم روستا دامپروری و کشاورزی و باغداری و زنبور داری است.
تا کی از بیداد مژگان تو هر شب تا سحر بستر راحت دلم بر نیش زنبور افکند
نخواهم از قی زنبور کام و لب شیرین چو با حلاوت خود رسته همچو نیشکرم
ندهد ز نیش زنبور ز دست نوش لعلت مگر آن مذاق بی‌ذوق که با عسل نسازد
توان شیرین به چشم خلق شد از دردمندیها دل پررخنه، شان خانه زنبور می دارد