خاتون شبستان ف

لغت نامه دهخدا

خاتون شبستان فلک. [ ن ِ ش َ ب ِ ن ِ ف َ ل َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است و زهره؛ ماه را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع بمجموعه مترادفات ص 200 شود.

جمله سازی با خاتون شبستان ف

هر صبحدم آن ترک پری رخ ز شبستان چون چشمه ی خورشید درخشان بدر آید
پیرامون حرم چهار شبستان بزرگ قرار گرفته و رواق‌های جنوبی و غربی هر یک به ایوانی زیبا و بزرگ راه دارد.
می‌کند خواب فراغت به شبستان عدم هرکه اینجا سبک از خواب گران می‌گذرد
بخش جنوب شرقی مسجد، پشت به شبستان زمستانی نیز زمانی گرمابه و سرویس‌های بهداشتی مدرسهٔ عالی را در خود جای داده بوده‌است.
گفتنی است؛ استفاده از آجر بجای سنگ، ایجاد نقشه های هندسی در آجر کاری بنا، گچ بری، شبستان گنبد و ایوان از ویژگی‌های این بنای تاریخی است.
نور رویت تاب در شمع شبستان افکند اشکم آتش در دل لعل بدخشان افکند