حفص سراج

لغت نامه دهخدا

حفص سراج. [ ح َ ص ِ س َ ] ( اِخ ) مکنی به ابی معمر. محدث است.

فرهنگ فارسی

مکنی بابی معمر محدث است

جمله سازی با حفص سراج

💡 اگر سراج منیرست بر فلک بر ما قمر بلمعه چراغی بود منیر تویی

💡 سقف جامع با سراجات منیرش بی گمان آسمان و کوکب و شمس و قمر دیدیم ما

💡 او به شکل‌گیری سازمان اوج، سراج و شبکه تلویزیونی افق کمک کرده است.

💡 گه طلب کن بی سراج ماه در صحرای خوف گه طلب کن بی‌مزاج زهره در باغ رجا

💡 تا چند به پشت گاو، خر خواهد بود آخر گذر پوست به سراجان است

💡 نتوان کرد تغافل ز سراج و هاج یعنی این دور که دریای بلا شد مواج