حسن اباد سوگند
فرهنگ فارسی
جمله سازی با حسن اباد سوگند
مرد جواب داد: چرا ثنايش نگويم و حال اينكه دوستيش با گوشت و خونم در آميخته است.به خدا سوگند كه نبريد دستم را جز به خاطر حقى كه خداوند قرار داده است.(169)
مگو به عشوه که جامی چه خواهی از طلب من به خاک پای تو سوگند کز تو جز تو نخواهم
مختار گفت: سوگند به خدا نبايد در كوفه بمانى به روستاى (بانقيا) برو و درآن جا بين يهوديان قضاوت كن، او به آن جا تبعيد شد و دو ماه بين يهود قضاوت كرد وسپس بازگشت.(140)
نوش نصرانى گفت: به خدا سوگند، اى سرورم ! آنچه فرمودى حقّ است و چون خبردادى كه يكى از فرزندانم زنده مى ماند، از مرگ ديگرى واهمه اى ندارم وخوشحال هستم از اين كه پسرم اسلام مى آورد و از علاقه مندان شمااهل بيت رسالت قرار مى گيرد.
مصحف آریم و به ساقی همه سوگند خوریم که جز از دست و کفت، مینستانیم همه
به خدا سوگند پس از آنكه پشت كنيد و برويد، در كار بتهايتان حيله اى مى كنم (57).