حرف مفرد

لغت نامه دهخدا

حرف مفرد. [ ح َ ف ِ م ُ رَ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) رجوع به حروف مفرده شود.

جمله سازی با حرف مفرد

نه اينكه لفظ (شى ء) را مفرد آورده و معنا را جمع اعتبار كرده باشد؛ و كلمه(دخور) به معناى خضوع و ذلت است.
کان عهد که من کردم بی‌جان و بدن کردم نی ما و نه من کردم ای مفرد یکتایی
مرکب چون شود مفرد خلاف از نوع برخیزد چنان که اصل او این است از فرعش عیانستی
در مثال بالا، پسوند اول شخص مفرد ملکی قبل از پایانهٔ جمع قرار گرفته، که استثنایی است بر ترتیب پسوندها که بالاتر ذکر شد. با ترتیب معمولی داریم:
جایزه اول بازیگری دومین جشنواره ایده تا بداهه سال در نمایش دوم شخص مفرد ۱۳۹۰
بجود اندر دو صد دریابدشت اندر تنی مفرد بجنگ اندر دو صد تنین بزین اندر تنی تنها