حرف تمنی

لغت نامه دهخدا

حرف تمنی. [ ح َ ف ِ ت َ م َن ْ نی ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) رجوع به حرف شرط و جزا شود.

جمله سازی با حرف تمنی

بوسه ای از لب لعل تو تمنی دارم همچو صوفی هوس خوردن حلوا دارم
هر خسی را این تمنی کی رسد موسیی باید که اژدرها کشد
هشیاری جاوید گرت هست تمنی، یک ساغر از آن باده مستانه به دست آر
دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت پس جان بدهم، نیست تمنی به جز اینم
غواص بحر عشقم، بر ساحل تمنی چندین صدف گشادم، هم گوهری ندارم
نخواستم ز تمنی مگر که دستوری نیافتم ز عطاها مگر پشیمانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال درخت فال درخت فال عشقی فال عشقی فال اعداد فال اعداد