جریده ٔ سوداء
جمله سازی با جریده ٔ سوداء
شکر کز رسم این جریده درد کلک سرگشته پریشان گرد
جریده آفتاب از مطلع نور فشاند مشک تر به لوح کافور
گفت این قصیده تو بودای ادیب فحل گفت این جریده تو بودای هژبر نر
جریده گشتم و پرداختم قفس بهواش که زندگانی عشاق اوست در مردن
اگر کسی را باشد در این جریده نظر وگر کسی را افتد بر این صحیفه نگاه