تبت واژون
جمله سازی با تبت واژون
چو ره بست بر دیو واژون دلیر چنین گفت آن شیر نخجیرگیر
هر نشانی کزو شود پیدا مرو از جا که فعل واژون است
بیدل این دریای عبرت را پل دیگرکجاست زورقی چند از قد خم گشته واژون کردهاند
کام روا بادو نرم گشته مر او را چرخ ستمکاره و زمانه واژون
تدبیر رستگاری جاوید، نیستیست این بحرغیرکشتی واژون پلیش نیست
کند به چشمه ی عدل وی، از جنابت ظلم هزار غسل نمازی زمانه ی واژون