انقلاب معده

لغت نامه دهخدا

انقلاب معده. [ اِ ق ِ ب ِ م ِ دَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) بیرون افکندن خورده گوارده. ( یادداشت مؤلف ).

جمله سازی با انقلاب معده

سالوس انقلابی ما اهل زرق بود یاران حذر کنید ز سالوس انقلاب
فی‌المثل بر تری آتش اگر بدهی مثال در زمان ماهیت آتش پذیرد انقلاب
شرق تا غربست ملک آفتاب و ملک تو آن او با انقلاب و آن تو بی انقلاب
پیداست انقلاب من از اضطراب وی پیک صبا چو پیش تو آرد پیام من
صفا سرشتا صافی دلا خداوندا چه شد که طبع تو از انقلاب می‌جوشد