لغت نامه دهخدا
انداز ورانداز کردن. [ اَ وَ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از اتباع است به معنی تخمین کردن و سنجیدن. ( از یادداشت مؤلف ).
انداز ورانداز کردن. [ اَ وَ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از اتباع است به معنی تخمین کردن و سنجیدن. ( از یادداشت مؤلف ).
💡 آن مرد در نهایت تعجب سراپای مرا ورانداز کرد و به داخل حیاط رفت.
💡 حجاج مدتى او را ورانداز كرد و خيره خيره در او نگريست. آنگاه گفتحال كه چنين است، من او را به تو بخشيدم. من هم با وى بيرون آمدم. وقتى از خانه خارجشديم، گفتم:
💡 بهطور اجمال مرا ورانداز کرد و بدون اینکه یککلمه بگوید، سر را به زیر انداخت و برای یکلحظه همه نگاهها متوجه من شد و بعد سرها برگشت و سکوت سنگینی سراسر مجلس را فرا گرفت.
💡 پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس زنى را از پشت به دقت بنگردبگونه اى كه حجم بدنش را از روى ورانداز كند، اگر درحال روزه باشد روزه اش باطل است.
💡 توضيح اينكه، نجار وقتى بخواهد دربى بسازد نخست به چوب هايى كه براى اينكارتهيه ديده مى پردازد، آنگاه آنها را ورانداز نموده سپس به اره كردن و تيشه زدن و رندهنمودن آن مى پردازد تا در آخر، درب مورد نظر خود را مى سازد، پسكمال غرض نجار از اينكارها كه روى انجام مى دهد تنها و تنها بهعمل آوردن درب است، و اين از يك جهت است، و از جهت ديگر نجار از هماناول امر مى داند