ویراف

لغت نامه دهخدا

ویراف. ( اِخ ) در روایات پهلوی موبدی پارسا به زمان ساسانیان که سفر روحانی به جهان مینوی کرد. || نام پدر اردای پیغمبر است ( برهان ) ( آنندراج )، اما گفته این دو فرهنگ بر اساسی نیست. رجوع به ارداویراف شود.

جمله سازی با ویراف

نام این ناحیه در گذشته‌های بسیار دور «رادکان» بوده و سپس «ارداک» خوانده شده و ظاهراً از سال ۱۳۳۸ هـ. ش، به چناران تبدیل یافته و مرکز آن رادکان تعیین شده است. از آن‌جا که در دوران پیش از اسلام و هم چنین سده‌های نخست اسلامی «رادکان» بسیار آباد و پررونق بوده و یکی از شهرهای چهارگانه توس به‌شمار می‌رفته و مردانی جوانمرد، نیک‌اندیش و شجاع داشته است، آن را «رادکان» به معنی جایگاه جوانمرد خوانده‌اند. واژه «ارداک» نیز دارای معانی گوناگونی چون مکان مردان بزرگ، قرارگاه سپاهیان و نیز نام شخصی خاص است. بنای ارداک (چناران) را به اردا، موبد اردشیر بابکان، که پارسیان او را پیامبر دانسته‌اند و پدرش ویراف بوده نسبت می‌دهند. شاید این موبد، موکل آتشکده این ناحیه بوده و به همین جهت به آن ارداک گفته‌اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
وارونه
وارونه
خاص
خاص
افراهیم
افراهیم
نغمه
نغمه