لغت نامه دهخدا
واخورده. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) وامانده. ناامید. مأیوس. || متعجب. رجوع به واخوردن شود.
واخورده. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) وامانده. ناامید. مأیوس. || متعجب. رجوع به واخوردن شود.
(خُ دِ ) ۱ - (ص مف. ) شکست خورده، از رونق افتاده. ۲ - مأیوس، دل سرد.
۱. [مجاز] ردشده، مردود.
۲. [قدیمی] یکه خورده.
۳. [قدیمی] سرگشته.
( اسم ) ۱ - شکست خورده مغلوب. ۲ - ردشده مردود. ۳ - مایوس. ۴ - یکه خورده. ۵ - متحیر سرگشته. ۶ - ملاقات کرده بر خورده.
وا مانده نا امید
شکست خورده، از رونق افتاده.
مأیوس، دل سرد.
💡 از فیلمهایی که وی در آن نقش داشتهاست، میتوان به مشتاق ازدواج، پرواز شناسایی، وسوسه باشکوه، مردم عادی، نمایش مردم، عشق من بازگشت و یک ماه عسل واخورده اشاره کرد.