منهمه

لغت نامه دهخدا

( منهمة ) منهمة.[ م َ هََ م َ ] ( ع اِ ) جای درودگری و جای تراشیدن ازچوب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دکان درودگری و نجاری. ( ناظم الاطباء ). جای درودگری. ( از اقرب الموارد ).

جمله سازی با منهمه

و روايت شده است كه مردى گفت به پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) كه: روزه گرفتم منهمه اوقات عمرم را يا رسول الله، پيغمبر اكرم فرمود: ماصمت ولا افطرت نهروزها را روزه داشته اى و نه روزها چيزى خورده اى كنايه از آنكه: نه به ثواب روزهرسيده اى و نه به خوشى خوراك گذرانده اى.
انس كه خادم مخصوص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود مى گويد: پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به من دستور داد كه اصحابش را به غذا دعوت كنم، منهمه را دعوت كردم، دسته دسته مى آمدند و غذا مى خوردند و از اطاق خارج مى شدند، تااينكه عرض كردم اى
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال ابجد فال ابجد فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشق فال عشق