منتوجه
جمله سازی با منتوجه
خوله صدايش را آرام كرد و پرسيد: آيا كسى را نديدى كه به اينجا بيايد؟ سعيد گفت:بله ماءموران حكومتى را ديدم كه اسيران را با كشتى مى بردند. خوله گفت: بگو ببينمحالا آنها كجا هستند؟ آنها را كجا بردند؟ آيا عبداللّه را با آنها ديدى ؟ سعيد گفت: آنها دركشتى نشستند و رفتند و نمى دانم عبداللّه با آنها بود يا نه، چون نه او را ديدم و نهصدايش را شنيدم. خوله دست بر دست خود زد و گفت: به يقين عبداللّه هم جزو آنها بود، آهحالا چاره چيست ؟ من فكر نمى كردم كه عمروعاص به اين زودى آنها را بكشد، چرا از آنهادفاع نكردى ؟ سعيد با آن كه آثار شرمندگى از سر و صورتش پيدا بود گفت: منتوجه پيدا نكردم كه عبداللّه هم جزو آنهاست، به فرض هم ميدانستم كه او با آنهاستنمى توانستم عبداللّه را از بند آنها آزاد كنم، چون آنها مسلح بودند و من اسلحه اىنداشتم.