مبت

لغت نامه دهخدا

مبت. [ م َ ] ( ع اِ ) عار و ننگ. ( غیاث ) ( آنندراج ).
مبت. [ م ُ ب ِت ت ] ( ع ص ) ( از «ب ت ت » ) آنکه طلاق باین دهد زن خود را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || عاجز گرداننده کسی را از رسیدن به قافله. || عقد شرعی کننده. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

آنکه طلاق باین دهد زن خود را

جمله سازی با مبت

ابتهاج برایِ معرفیِ بهترِ کارهایِ این گروه، در رادیو برنامه‌ای با نامِ «گلچین هفته» را پایه گذاشت که هر جمعه صبح، به پخشِ کارهای گروه شیدا می‌پرداخت. این برنامه در معرفیِ موسیقیِ ایرانیِ مبتی بر ردیف به جوانان، و جذبِ آنان به موسیقیِ ایرانی تأثیر بسیار فراوانی داشت. اشتیاقی که در آن دوره در میانِ مردم برای یادگیری و نوازندگی تار ایجاد شد، باعث افزایش قیمتِ تار از دو تومانِ آن زمان به پنجاه تومان شد؛ و به عبارتی به گفتهٔ ابتهاج، لطفی تار را گران کرد.