حاج هراس

لغت نامه دهخدا

حاج هراس. ( اِخ ) محمدبن محمدبن ابراهیم. رجوع به محمدبن محمد.... شود.

جمله سازی با حاج هراس

قدم‌زوار روزگاری از قول رادیو پیشگویی کرده بود که میلیون‌ها سال بعد مهتاب به بلاق دره برخورد خواهد کرد زیرا ماه هر سال به اندازه یک بند انگشت به زمین نزدیک‌تر می‌شود. اکنون قوماندان مراد اگرچند در کسوت یک رهبر نظامی پر هیبت، بر بخش‌هایی از غزنین و ارزگان حکم می‌راند، اما شبی ناگهان از دیدن نیم‌کره سفید و نورانی که سه‌چهارم آسمان بلاق‌دره را در برگرفته، به شدت هراسان می‌شود. حاجی بنیادکربلایی با ترس و لرز پیشگویی قدم زوار را برای قوماندان مراد باز می‌گوید و نظر می‌دهد که شاید بدلیل کثرت گناهان میلیون‌ها سال تنها به چند سال کاهش یافته باشد. قوماندان مراد نه تنها برای همیشه با قدم‌زوار متارکه جنگ می‌کند بلکه حاضر می‌شود زیور خواهرش را نیز طبق میل او به قدم‌زوار دهد. اما این وصلت به خودکشی عروس می‌انجامد. زیرا سیدمونس آخوند که روزگاری این دختر جوان را در خفا به عقد و نکاح شرعی خودش درآورده بود، اکنون بی هیچ طلاقی، قرار است با زبان خود زنش را به عقد قدم‌زوار دراورد. زیور این وضع را تحمل نمی‌تواند و باکوبیدن چراغ بر سر سید مونس آخوند از مجلس عقد فرار و از فراز بلندترین جابه سنگ خودش را به دریای بلاق‌دره می‌اندازد و بطرز بسیار تراژیک کشته می‌شود.