در فقه اسلامی، مفاهیم تضاد و تعارض از مهمترین مباحث نظری در تحلیل و فهم نظام حقوقی اسلام به شمار میآیند. این دو مفهوم، محور اصلی پژوهش کلاسیک جوزف شاخت و پس از او نوئل جوزف کولسن (Noel J. Coulson) ـ استاد برجسته مطالعات شرقی و فقه اسلامی در دانشگاه لندن ـ بوده است. کولسن در کتاب خود با عنوان تضاد و تعارض در فقه اسلامی، به بررسی چگونگی پیدایش اختلاف در احکام فقهی و نحوهی تعامل فقها با آنها میپردازد. او تضاد را به معنای وجود دو حکم یا دو تفسیر ناسازگار از یک نص یا موضوع واحد میداند، در حالی که تعارض نزد فقها بیشتر به تزاحم در استنباط و اجرا اشاره دارد؛ یعنی هنگامی که دو دلیل یا دو حکم در ظاهر با هم ناسازگار میشوند، ولی در حقیقت میتوان میان آنها جمع یا ترجیح برقرار کرد.
از نظر کولسن، این تضاد و تعارض در فقه اسلامی نه نشانهی ضعف، بلکه نمود پویایی و انعطافپذیری شریعت است. او معتقد است فقه اسلامی در تاریخ خود توانسته میان دو گرایش بنیادین تعادل برقرار کند: نخست، آرمانگرایی (Idealism) که ریشه در وحی و اصول اخلاقی قرآن دارد، و دوم، واقعگرایی (Realism) که ناظر به شرایط اجتماعی و نیازهای عملی مسلمانان است. کولسن توضیح میدهد که احکام فقهی، با وجود منشأ الهی خود، همواره در معرض تأویل و انطباق با واقعیتهای زمانه بودهاند؛ ازاینرو، تضاد و تعارض در فقه، بازتابی از تلاش فقها برای حفظ توازن میان عدالت الهی و مصالح انسانی است.
با این حال، تحلیل کولسن از فقه اسلامی از دیدگاه اندیشمندان مسلمان، نقدهایی را نیز برانگیخته است. وی فقه را عمدتاً از منظر یک نظام حقوقی عرفی مطالعه میکند و گاه از ماهیت الهی و هدایتگرانه شریعت غافل میماند. او قرآن را بهگونهای تفسیر میکند که گویی متنی قانونی مشابه قوانین مدنی غرب است، حال آنکه قرآن در اصل کتاب هدایت و تربیت است، نه صرفاً قانوننامه. با وجود این، آثار کولسن در معرفی فقه اسلامی به جهان غرب نقشی اساسی داشته و موجب شده تا پژوهشگران بعدی با نگاهی دقیقتر و منصفانهتر به ماهیت تضاد و تعارض در استنباط فقهی بپردازند. از این منظر، کتاب او نه تنها اثری تحلیلی در حوزه شرقشناسی است، بلکه نقطهای میان گفتوگوی علمی میان فقه اسلامی و نظامهای حقوقی معاصر محسوب میشود.