شیخ جمالالدین، ابو منصور، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی، که به عنوان علامه حلی و علامه شناخته میشود، در ۲۷ رمضان سال ۶۴۷ هجری قمری به دنیا آمد و در ۲۱ محرم سال ۷۲۶ هجری قمری در حله مزیدیه درگذشت. او در یکی از صحنهای روضه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نجف اشرف به خاک سپرده شد. علامه حلی چندین اجازهنامه برای شاگردان خود نوشته است. اولین و مهمترین آنها، اجازه بنی زهره است که به تفصیل به توصیههای مختلف به پسران زهره پرداخته و همچنین تمامی طرق و افرادی که از آنها روایت میکند و بسیاری از کتابهایش را در آن ذکر کرده است. این اجازهنامه در سال ۷۲۳ هجری قمری نوشته شده و به عنوان یک سند مهم در علم رجال محسوب میشود. دو اجازهنامه دیگر نیز به سید نجمالدین مهنا داده شده است که یکی از آنها مفصل و دیگری مختصر است و اجازه مختصر در ذیحجه سال ۷۰۹ هجری قمری نوشته شده است. همچنین، کتابهای دیگری نیز به علامه نسبت داده شده که نسبت بسیاری از آنها به او مشکوک است و برخی دیگر بهطور قطع از او نیستند. حسن بن یوسف بن مطهر حلی (۶۴۸-۷۲۶ هجری قمری) معروف به علامه حلی، فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم هجری است. او بیش از ۱۲۰ کتاب در رشتههای مختلف تألیف کرده است.
علامه حلی
لغت نامه دهخدا
علامه حلی. [ ع َل ْ لا م َ ح ِل ْلی ] ( اِخ ) حسن بن سدیدالدین یوسف بن زین الدین علی بن مطهر حلی، مکنی به ابومنصور و ابن مطهر، و ملقب به آیةاﷲ و جمال الدین و فاضل، و معروف به علامه و علامةالدهر. از علمای شیعه امامیه، فقیه و اصولی و محدث و رجالی و ادیب و ریاضی و حکیم و متکلم و مفسر بود. تولد او در 29 رمضان سال 648 هَ. ق. در حلّه سیفیه، از منازل بین نجف اشرف و کربلا، در طرف شرقی فرات بود.و در یازدهم یا بیست ویکم محرم سال 726 وفات یافت و جنازه وی به نجف حمل و دفن گردید. وی از کودکی به زیادی هوش و فراست مشهور بود و حکمت و معقول را نزد خواجه نصیرالدین طوسی و کاتبی قزوینی و حکیم منطقی شافعی خواند. کلام و فقه و اصول و ریاضیات و ادبیات و علوم عربی و دیگر علوم متداول را نزد خال خود محقق حلی و پدر خود شیخ سدیدالدین یوسف و نزد سیداحمدبن طاوس و سیدعلی بن طاوس و ابن میثم بحرانی و پسرعم مادرش شیخ نجیب الدین یحیی و شیخ تقی الدین عبداﷲبن جعفربن علی صباغ حنفی و شیخ عزالدین فاروقی واسطی و دیگر علمای بزرگ امامیه و عامه فراگرفت. وی علاوه بر اساتید خود، از شیخ مفیدالدین بن جهم فقیه اسدی، و شیخ نجیب الدین محمدبن نمای حلی، و سیدعبدالکریم بن طاوس و علی بن عیسی اربلی روایت میکند. او در عهد اولجایتو با پسرخود فخرالمحققین به سلطانیه آمد و به اشاعه مذهب تشیع پرداخت. اما علت آمدن وی به سلطانیه چنین بود که روزی سلطان الجایتو مغولی مشهور به شاه خدابنده از روی غضب زن خود را سه طلاقه کرد و بعد پشیمان شد و تمام علمای مذاهب اربعه را جمع کرد و در حکم شرعی طلاق فتوائی موافق خود خواست، اما آنها متفقاً به وقوع سه طلاق و عدم امکان رجوع زوجیت بدون محلل حکم کردند. یکی از وزرا گفت در شهر حله عالمی است که این طلاق را باطل میداند. پس نامه ای به علامه نوشته و کسی را به احضار وی فرستاد. علمای حاضر در مجلس شاه گفتند که سزاوار نباشد برای احضار مردی رافضی خفیف العقل باطل مذهب کسی از بستگان شاه روانه شود. اما محمد خدابنده گفت تا حاضر شود و ببینم چه خواهد شد. پس شاه مجلسی از علمای اربعه تشکیل داد و علامه در موقع ورود بدان انجمن کفش ها را در بغل کرده و بعد از سلام نزد سلطان که خالی بود نشست. حاضرین ازین امر ناراحت شده به وی گفتند چرا برای سلطان سجده نکردی و ترک ادب نمودی ؟ گفت که حضرت رسول اﷲ ( ص ) سلطان السلاطین بود و باز هم مردم سلامش میدادند، و در آیه شریفه هم هست «فاذا دخلتم بیوتاً فسلموا علی أنفسکم تحیة من عند اﷲ مبارکة »، و علاوه در میان ما و شما خلافی نیست در اینکه سجده مخصوص ذات اقدس الهی بوده، و بجز برای خدای تعالی سجده کردن روا نباشد. گفتند چرا نزد سلطان نشسته و حریم نگذاشتی ؟ جواب داد چون غیر از آنجا جای خالی دیگر نبود، و حدیث نبوی است که در حین ورود مجلس هر جا که خالی شد بنشین. سپس گفتند مگر نعلین چه ارزشی داشت که آن را بمجلس سلطان آوردی و این کار زشت مناسب هیچ عاقلی نمی باشد. گفت ترسیدم که حنفی مذهب کفش مرا بدزدد، چنانچه رئیس ایشان کفش حضرت رسول اﷲ ( ص ) را دزدید. حنفی ها بانگ برآوردند که ابوحنیفه در زمان آن حضرت وجود نداشته و مدتها پس ازوفات آن حضرت تولد یافته. علامه گفت فراموشم شد، گویا دزد کفش آن حضرت، مالک بوده. پس مالکی مذهب ها بهمان روش جواب دادند و علامه گفت شاید دزد کفش آن حضرت احمدبن حنبل بوده. و حنبلی ها نیز بهمان طریق جواب دادند. سپس علامه رو بسلطان کرده و گفت حالا معلوم گردید که هیچ یک از رؤسای مذاهب اربعه در عهد حضرت رسالت ( ص ) و در زمان اصحاب وجود نداشته و اقوال و آراء ایشان فقط رأی و نظر و اجتهاد خودشان است. اما فرقه شیعه تابع حضرت امیرالمؤمنین ( ع ) میباشند که وصی و برادر آن حضرت بود. و بعد به اصل مطلب که همان قضیه طلاق زن سلطان بود پرداخت و پرسید آیا این طلاق با حضور عدلین وقوع یافته ؟ سلطان گفت در تنهائی بود. علاّمه گفت پس این طلاق باطل است و همان زن هنوز در زوجیت سلطان باقی است. و پس از آن مناظرات زیادی راجع به اموردینی بین علامه حلی و سایر علمای حاضر در مجلس درگرفت که در همه آنها علم و درایت علامه آشکار گشت و سلطان خدابنده بعد از این جریانات مذهب تشیع را قبول کرد و به اطراف بلاد فرمان داد که بنام دوازده امام خطبه خوانده و سکه زدند و اسامی مقدسه ایشان را در اطراف مساجد و مشاهد ثبت نمایند. علامه نیز کتاب الفین وکتاب منهاج الکرامة را بنام آن پادشاه نگاشت و در نزد شاه تقرب زیاد یافت و بر قاضی بیضاوی و قاضی ایجی و محمدبن محمود آملی صاحب نفایس الفنون و دیگر مقربین دربار تفوق جست، بحدی که شاه در سفر و حضر راضی بمفارقت وی نمیشد و امر کرد که برای علامه و طلابی که دردرس وی حاضر میشدند مدرسه ای سیار که دارای حجره های کرباسی بوده ترتیب دادند و همواره با اردوی شاهی نقل و در هر منزل نصب شده و مجلس تدریس منعقد میشد. در آخر بعضی از کتب علامه نیز قید شده که «از تألیف آن در شهر کرمانشاه در مدرسه سیاره فراغت یافته ». و ازبرخی تواریخ عامه نیز نقل است که از وقایع سال 707 هَ. ق. اظهار و اعلان تشیع شاه خدابنده است که به اضلال ابن مطهر شعار تشیع را اعلان و انتشار داده است.
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] حسن بن یوسف بن مطهّر حلّی (۶۴۸-۷۲۶ق) معروف به علامه حلّی، فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم هجری. او بیش از ۱۲۰ کتاب در رشته های مختلف علمی مثل اصول، فقه، تفسیر، منطق، کلام و رجال نگاشته است که برخی از آن ها در حوزه های علمیه شیعه جزو منابع تدریس و تحقیق به شمار می آیند. او در گسترش فقه شیعه نقشی مهم داشت و نیز مبانی کلامی و اعتقادی شیعه را با تکیه با مبانی عقلی تبیین کرد. کتاب های باب حادی عشر و کشف المراد او که شرح تجرید الاعتقاد خواجه طوسی است جزء منابع اصلی مطالعه اعتقادات شیعیان به شمار می رود. نهج الحق و کشف الصدق،، خلاصة الاقوال، الجوهر النضید، تذکرة الفقهاء، قواعد الاحکام و مختلف الشیعه معروف ترین آثار اویند.
علامه حلی نخستین کسی بود که با لقب آیت الله خوانده شد. قطب الدین رازی، فخرالمحققین، ابن معیه و محمد بن علی جرجانی از معروفترین شاگردان وی بودند. حضور او در ایران و در دربار سلطان محمد خدا بنده نقش موثری در رواج مذهب شیعه در ایران داشته است.
او در شب جمعه ۲۹ رمضان سال ۶۴۸ قمری در شهر حله به دنیا آمد. پدرش یوسف بن مطهر از متکلمان و عالمان علم اصول در حله بود. او چند سال بیشتر نداشت که با راهنمایی پدرش برای یادگیری قرآن به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت. سپس مقدمات و ادبیات عرب و علوم فقه، اصول فقه، حدیث و کلام را نزد پدرش و دایی اش محقق حلی آموخت. او در ادامه، علوم منطق، فلسفه و هیئت را نزد اساتید دیگر، به ویژه خواجه نصیر الدین طوسی فراگرفت و قبل از رسیدن به سن بلوغ به درجه اجتهاد رسید. علامه حلی به سبب کسب فضیلت های بسیار در سن کم در نزد خانواده و دانشمندان به جمال الدین مشهور شد.
[ویکی اهل البیت] حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی (648 - 726 هـ.ق)، معروف به علامه حلی یکی از نامی ترین علمای شیعه و صاحب آثاری در فقه، اصول و کلام و منطق و فلسفه و رجال و غیره است. علامه حلی اساتید زیادی داشته است در فقه شاگرد دائی خود محقق حلی و در فلسفه و منطق شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی بوده است و فقه تسنن را نزد علمای اهل تسنن تحصیل کرده است علامه بزرگوار صاحب ابتکارات و نوآوری ها و دارای شخصیت معنوی بسیار جلیل القدری است. ریاست و مرجعیت شیعه در قرن هفتم هجری به او منتهی گردیده است.
علامه حلی در روز 29 ماه مبارک رمضان سال 648 هجری در شهر حله به دنیا آمد تولد او در یک خانواده علمی و روحانی بوده است.
علامه حلی از اوان کودکی به تحصیل علم و کسب کمال پرداخت ادبیات عرب و علوم مقدماتی و متداول عصر را در حله نزد پدر دانشمندش و سایر علمای بزرگ آن منطقه، همچون دایی بزرگوارش محقق حلی و پسر عم مادرش شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید و سید احمد بن طاووس و رضی الدین علی بن طاووس و حکیم مشهور ابن میثم بحرانی مؤلف شرح نهج البلاغه آموخت هنوز سنین عمرش به حد بلوغ نرسیده بود که از تحصیل علوم مقدماتی فراغت یافت و به مقام عالی اجتهاد نائل آمد. از اساتید او می توان به موارد زیر اشاره نمود:
1- شخصی به نام« محرم» موضوع: خواندن و نوشتن و تعلیم قرآن مجید.
2- شیخ سدید الدین حلّی( پدر علامه) موضوع: فقه و اصول، حدیث، علم کلام.
3- محقق حلّی( دایی علامه) موضوع: فقه و اصول، حدیث، علم کلام( دایی او مانند پدری مهربان برایش زحمت کشید و بیشتر علومش مخصوصا فقه و اصول را نزد او فرا گرفت).
4- شمس الدین محمد کیشی موضوع: بعضی تألیفات او در علوم عقلی.
5- شیخ نجم الدین علی بن عمر کاتبی قزوینی موضوع: کتاب« شرح کشف الأسرار عن غوامض الأفکار» در منطق از تألیفات خود اوست.