رو نهان کردن. [ ن ِ / ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رو پنهان کردن. رو بستن. کنایه از رو پوشیدن. مقابل رو گشادن و رو بازکردن. ( از آنندراج ): دل از من برد و رو از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد.حافظ ( از آنندراج ).
جمله سازی با رو نهان کردن
به کس عنقا صفت منمای دیدار ز مردم رو نهان کن کیمیا وار
رو نهان می کند از روشنی دل شیطان دزد بیدل شب مهتاب نیاید بیرون
با جان دشمنان تو دارند نسبتی در سنگ و آهن آتش ازین رو نهان بود
برقع ز رخ گشودی دل ازکفم ربودی چون دل ربودی ازمن خود رو نهان نمودی
تو ز دیو نفس اگر جوئی امان رو نهان شو چون پری از مردمان
ای بسا عاقلی که آمد و رفت رو نهان ماند در جهان ره حق