تُخوار در شاهنامه، زمانی که فرود، پسر سیاوش، از مادرش جریره درباره کسی که بزرگان ایران را بشناسد، پرس و جو میکند، جریره تخوار را به او معرفی میکند. وی از بالای کوهی، بزرگان ایران را به فرود نشان میدهد. وقتی طوس، داماد خود، ریونیز را مأمور دستگیری فرود میکند، این فرد به منظور آزار طوس از فرود میخواهد که ریونیز را بکشد. طوس پسرش، زرسپ، را برای نبرد با فرود میفرستد و فرود نیز به درخواست وی او را میکشد. فردوسی او را فردی ناتوان در کارها میداند و بخشی از فاجعه مرگ فرود را به بیتدبیری او نسبت میدهد.
تخوار
لغت نامه دهخدا
تخوار. [ ت ُ خوا / خا ] ( اِخ ) پادشاه دهستان در عهد کیخسرو. ( فهرست ولف ). نام پادشاه دهستان است که از مبارزان لشکر کیخسرو بود. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). نام پادشاه دهستان است که مبارز و سرلشکر کیخسروشاه بن سیاوش بود. ( آنندراج ). پادشاه دهستان که ملک بامیان باشد و مبارز کیخسرو، و آن ملک را تخوارستان نیز گویند، طخارستان معرب آن. ( فرهنگ رشیدی ). نام پادشاه دهستان در زمان کیخسرو. ( لغت شاهنامه ). آقای دکتر معین در حاشیه برهان آرد: این نام در کتب قدیم نخوار با نون ضبط شده و تخوار غلط است. ( یوستی. نام نامه ) ( فرهنگ شاهنامه ). رجوع به ماده بعد شود
فرهنگ فارسی
جملاتی از کلمه تخوار
از ایشان بکشتند هفده هزار زشمشیر خورشید و گرز تخوار
گرفت این سخن بردل خویش خوار فرستاد نامه بدست تخوار
تخوار سراینده گفت آن زمان که آمد بر کوه کوهی دمان