بازجای

لغت نامه دهخدا

بازجای. [ زْ / زِ ] ( اِمرکب ) حیز. مستقر. مأوی و مکان. ( آنندراج ). || جای مراجعت و بازگشت. ( ناظم الاطباء ). || بازپس. ( از بهار و غوامض سخن ) ( آنندراج ). واپس. من بعد. || باقی مانده. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با بازجای

سه منزل بدش با سپه رهنمای ورا کرد بدرود و شد بازجای
دل آمد سپه را همه بازجای سراسر سوی رزم کردند رای
چو چشم افگند سوی آتش بجای بماند، گریزان شود بازجای
چو شاه جهان باز شد بازجای به پور مهین داد فرخ همای
زن و مرد با کودک و چارپای بدرّند و گردند پس بازجای
شه شام شد شادمان بازجای بشد ایمن از کار آن دلربای