گنداب رو

لغت نامه دهخدا

گندابرو. [ گ َ رُ ] ( اِ مرکب ) آبرَو. فاضلاب رو.

فرهنگ عمید

جایی که آب های گندیده از آن عبور کند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جایی که فاضلاب از آن خارج شود آب رو.

جمله سازی با گنداب رو

💡 و اما راغب دنيا؛ كسى است كه: هيچ باكى ندارد كه از كجا امور دنيا به او مى رسد آيا ازراه حلال يا حرام، و باكى ندارد كه امور دنيا موجب چركين شدن آبروش گردد خود را هلاككند و جوانمردى خود را از بين ببرد فردى در گنداب دنيا پريشان و سرگردان است(988)

💡 كسانى كه در گنداب پليدى دست و پا مى زنند و سر تا پايشان را ننگ و عار فراگرفته است، از اين كار ضد دين و ارزشهاى اخلاقى احساس نقص و عار نمى كنند. واساسا درك نمى كنند كه اسلام و حداقل عرف عربىمقبول و بالنده، آن را نهى مى كند.

💡 آيا همان است كه بجاى ساتر عفت، عريان ذلت بر اندامش نمايان شده ؟؛ همان است كهصورتش در رنگهاى تند و زننده، در دنيا مسخ شده، و به عطرهاى گنداب ماندن، الودهشده و محرك انسانهاى پست و شكمم به جلو آمده و دلارهايشان به حساب نيآمده گشته است؟

💡 جغد تالابی در مناطق بازِ کناری تالاب‌ها، تپه‌های ماسه‌ای، مرغزارها، علفزارها، ساوانا، و توندرا زندگی می‌کند و در میان پوشش گیاهی مجاور گنداب‌ها لانه درست می‌کند. این پرنده در ایران هم نسبتاً پرجمعیت است.

💡 تپه کهریز مربوط به دوران پیش از تاریخ ایران باستان است و در شهرستان قروه، روستای گنداب بالا واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۷۹ با شمارهٔ ثبت ۳۵۷۱ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

💡 اى پدر آزادگان ! تو استوار، مصمم، سربلند، باعزم و با چهره اى روشن در راه كرامتبه سوى مرگ پيش رفتى و در برابر آن پليدان غرقه در گنداب گناه ورذايل، سست نشدى، تن ندادى و ساكت نماندى.