فراهت

لغت نامه دهخدا

فراهت. [ ف َ هََ ] ( ع اِمص ) شأن. شوکت. شکوه مندی. زیبایی. ( برهان ). مأخوذ از فراهة عربی به معنی انبساط و شادمانی و شاد گردیدن. در فارسی «فره » و «فر» بدین معنی است. ( از حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به فراهة شود.
فراهة. [ ف َ هََ ] ( ع مص ) زیرک گردیدن. ( از منتهی الارب ). سخت زیرک شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). حاذق و ماهر گردیدن. ( از اقرب الموارد ). زیرکی و استادی و نیک رفتاری. ( آنندراج ). || نیک رو شدن ستور یعنی تیزرونده شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ). سخت زیرک شدن ستور. ( مصادر زوزنی ). || به نشاط آمدن و سبک شدن. || صبیح گشتن. ( از اقرب الموارد ).
فراهة. [ ف َ هََ ] ( اِخ ) جایی است به سیستان و از آن جا است ابونصر فراهی. ( از تاج العروس ). دهی است به سجستان. ( منتهی الارب ). و رجوع به فراه شود.

فرهنگ معین

(فَ هَ ) [ ع. فراهة ] (اِمص. ) شادمانی، انبساط، نشاط.

فرهنگ عمید

۱. زیرکی.
۲. راهواری (مَرکب ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) شادمان گردیدن شاد شدن ۲ - ( اسم ) شادمانی انبساط نشاط.

فرهنگ اسم ها

اسم: فراهت (دختر) (عربی) (تلفظ: farahat) (فارسی: فراهت) (انگلیسی: farahat)
معنی: شأن، شوکت، شکوهمندی و زیبایی

ویکی واژه

شادمانی، انبساط، نشاط.

جمله سازی با فراهت

در كتاب رياض الاذهان آورده اند، كه زنى دختر خود را بعد از مردن در خواب ديد كه بهعقاب اليم گرفتار است، بيدار گشته ناله و زارى بسيار كرد، بعد از يك شبانه روزديگر، نيز او را در خواب ديد، كه خوش و شادان و در روضه رضوان مى خراميد، پرسيد:كه اى دختر چه حال بود كه يك وقت تو را در خواب ديدم در عذاب و شدت بودى و امروزدر فراهت و راحت هستى، دختر گفت: اى مادر به جهت جرايم خود، در عذاب بودم اما در اينروزها مؤ منى صالح بر قبرستان ما گذر نموده و چند مرتبه صلوات ذكر كرد و ثوابشرا به اهل قبور بخشيد، حق تعالى به بركت صلواتها عذاب را ازاهل قبور برداشت و به نعمت و سرور مبدل فرمود(10).