گشاده پا

لغت نامه دهخدا

گشاده پا. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه یا آنچه پای آن گشاده باشد، میان دو پای آن فراخ بود: جانب؛ اسب گشاده پا. ( منتهی الارب ).

جمله سازی با گشاده پا

22 - آيـا كـسى كه خدا سينه اش را براى اسلام گشاده كرده، و بر فراز مركبى از نورالهـى قـرار گـرفـته (همچون كوردلانى است كه نور هدايت به قلبشان راه نيافته ) واىبر آنها كه قلبهائى سخت در برابر ذكر خدا دارند، آنها در گمراهى آشكارند.
دربارهٔ او نوشته‌اند که «درِ سرایش بر اصناف فضلا گشاده و همیشه افاضل کرام هم‌صحبتش می‌باشند و مدام فصحای عالی‌مقام در خدمتش به‌سر می‌بردند، تقویت علماء و رواج فصحا در این روزگار از او است و اینکه به زرفانی نام باقی می‌خرد او است…»
خدايا خون ما و آنها را حفظ كن، و ميان ما و ايشان را اصلاح فرما، و از گمراهى هدايتشانفرما، تا هر كه حق را نشناخته بشناسد، و هر كه بستم و دشمنى زبان گشاده كام بربندد و خوددارى نمايد.
در اوايل كتاب (مكاسب ) از تهذيب از امام صادق (ع ) روايت شده است كه گفت:پروردگار، روزى احمقان گشاده كرده است، تا خردمندان عبرت گيرند كه دنيا نه بهكوشش به دست آيد و نه چاره سازى.