کوتاه دم

لغت نامه دهخدا

کوتاه دم. [ دُ ] ( ص مرکب ) ابتر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). که دم کوتاه دارد.

فرهنگ فارسی

ابتر. که دم کوتاه دارد.

جمله سازی با کوتاه دم

💡 کوتاه پای ظلم و دراز است دست عدل باید نشست راحت و پائی دراز کرد

💡 تو از کوتاه‌بینی می‌کنی اندیشه روزی وگرنه آسیای آسمان پیوسته می‌گردد

💡 مرا نیز هم دیو بی‌راه کرد ز خوبی همان دست کوتاه کرد

💡 به جنگ شیر آمد باز روباه به حیله دست شیران کرد کوتاه

💡 وصف سهی سرو ما بلند مقامی ست کی رسد آنجا کسی به همت کوتاه

💡 مگر درخواب بیند وصل گل، کوتاه پروازی که هم در آشیان خود بود چون چشم، پروازش