کهن سالی

لغت نامه دهخدا

کهن سالی. [ ک ُ هََ / هَُ ] ( حامص مرکب ) عمر بسیار و پیری. ( ناظم الاطباء ). عمر بسیار داشتن. سالخوردگی. معمری. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

عمر بسیار داشتن سالخوردگی معمری.

جمله سازی با کهن سالی

💡 چو سالی ازین نامه بر شد فراز کهن گشت و نو کردم اینک طراز

💡 بعد سالی گفت شاهش در سخن کای پسر یاد آر از آن یار کهن

💡 تا از نفس باد صبا هر سر سالی دوران کهن تازه کند عهد صبا را

افتخار یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
تعامل یعنی چه؟
تعامل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز