کش بهک

لغت نامه دهخدا

کش بهک. [ ک َ ب َ هََ ] ( اِ مرکب ) سپیدی مخالف رنگ پوست که بر تن آدمی پیدا آید و غیر برص است. بهق. ( از زمخشری ) ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

سپیدی مخالف رنگ پوست که بر تن آدمی پیدا آید و غیر برص است. بهق

جمله سازی با کش بهک

یکی نامه فرمود خسرو درست چو پیش بهک کرده بود از نخست
بهک را چو آگاه کردند از اوی بپرسید و سوی وی آورد روی
ز کار بهک باز گفت آنچه بود کز آن نامه چون شادمانی فزود
که با شاه ماچین، بهک کرده ام دمار از روانش برآورده ام
یکی نامه فرمود نزد بهک ز سر تا به پایان سخن بی نمک