کج چشم

لغت نامه دهخدا

کج چشم. [ ک َ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کج بین. لوچ. احول. کاج. ( ناظم الاطباء ): اقبل، کج چشم چندانکه گویی بسوی بینی خود نگاه می کند. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

کج بین. لوچ. کاج

جمله سازی با کج چشم

آتشِ غیرتِ عشق آمد و اغیار بسوخت چشم‌بازی که نبیند بجز از یار کجاست
محو کرد از گریه شادی رگ ابر بهار چشم تا برهم زدم نام و نشان توبه ام
بی‌آب درین بادیه یک گام نرفتیم هر نقش قدم در ره او چشم تری داشت
چند در آتش و آب از دل و چشم تر و خشک کاش یکباره هم این اشک و هم آن آه شود
(مادر لباس فقر اسیری ز چشم غیر) (دایم نهان چو گنج بویرانه بوده ایم)