پوست بر کسی زن

لغت نامه دهخدا

پوست بر کسی زندان شدن. [ ب َ ک َ زِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) در عذاب و رنج بودن از زندگانی:
یکی از پوست بیرون آی چون گل
که بر من پوست زندان می نماید.سید حسن غزنوی.

جمله سازی با پوست بر کسی زن

به من زبان ملامت چه می تواند کرد که پوست بر تنم از زخم تیر جوشن شد
می برد به سر به کام دشمن نی دوست به بر نه پوست بر تن
پوست بر پیکر ارباب جنون زندان است سستی ماست که در بند قبا افتادیم
وجود خصم ترا هیچ حاصلی نبود اگر ز پوست برون آید او به سان پیاز
چنان ضعیف که از استخوان پهلویش کشیده پوست بر اندام او قضا مسطر
زان کشیده است پوست بر به و سیب تا کند دفع تلخی و آسیب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پهن یعنی چه؟
پهن یعنی چه؟
عزیز یعنی چه؟
عزیز یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز