نیم شمع

لغت نامه دهخدا

نیم شمع. [ ش َ ] ( اِ مرکب ) کنایه از شرم مرد. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

کنایه از شرم مرد

جمله سازی با نیم شمع

💡 صرصر این شمع را بننشاند جان او نیم عطسه بستاند

💡 چو بادام ترکان چین نیم مست چو شمع فروزنده شمعی به دست