لغت نامه دهخدا نکوگوهر. [ ن ِ گ َ / گُو هََ ] ( ص مرکب ) نژاده. خوش طینت. نیکونژاد: با نکوگوهران نکو می کردقهر بدگوهران هم او می کرد.نظامی.
جمله سازی با نکو گوهر برای گردن و دست زن نکو، پروین سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان همایون بنائی مبارک درختی نکو گوهری بوالعجب کیمیائی