دیدگاه اخلاقی زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، در آثار مختلف او مانند «تمدن و نارضایتیهای آن»، «آینده یک توهم» و «توتن و تابو» مطرح شده است. او اخلاق را نتیجه سرکوب امیال طبیعی انسان میدانست که بهمنظور سازگاری با هنجارهای اجتماعی شکل میگیرد. در این چارچوب، روان انسان از سه ساختار «نهاد» (ID)، «خود» (EGO) و «فراخود» (SUPEREGO) تشکیل شده است. نهاد نمایانگر امیال غریزی است، خود نقش میانجیگر را ایفا میکند و فراخود، که همان وجدان اخلاقی است، حاصل درونیسازی هنجارهای اجتماعی و فرهنگی است.
نقدهای اصلی بر دیدگاه اخلاقی فروید
نگاه بدبینانه به طبیعت انسان: فروید اخلاق را محصول سرکوب امیال طبیعی انسان میدانست و معتقد بود که تمدن با ایجاد احساس گناه و اضطراب در فرد، او را مجبور به پذیرش محدودیتهای اخلاقی میکند. این دیدگاه از سوی منتقدان بهعنوان بدبینی به طبیعت انسان و نادیدهگرفتن ظرفیتهای مثبت اخلاقی مورد انتقاد قرار گرفته است.
نسبیگرایی اخلاقی: فروید اخلاق را بهعنوان پدیدهای فرهنگی و تاریخی میدید که در جوامع مختلف متفاوت است. این نگرش، که اخلاق را نسبی میداند، از سوی منتقدانی مانند هابرماس به چالش کشیده شده است. هابرماس در کتاب «شناخت و منافع انسانی» روانکاوی را بهعنوان شاخهای از علوم انسانی میداند و بر نسبیگرایی اخلاقی آن انتقاد دارد.
نادیدهگرفتن ظرفیتهای اخلاقی فطری انسان: از منظر اخلاق اسلامی، مهمترین نقد به دیدگاه اخلاقی فروید نادیدهگرفتن ظرفیتهای اخلاقی فطری انسان است. این نقد بر این باور استوار است که انسان دارای فطرتی اخلاقی است که مستقل از سرکوب امیال و هنجارهای اجتماعی عمل میکند.
تأکید بیش از حد بر غریزه جنسی: فروید در تبیین رفتار انسان، تأکید زیادی بر غریزه جنسی داشت. این تأکید از سوی منتقدان بهویژه در زمینههای اخلاقی و اجتماعی، بهعنوان محدودکننده و یکجانبهنگر مورد انتقاد قرار گرفته است.