لغت نامه دهخدا
نجس خوار. [ ن َ ج ِ خوا / خا ] ( نف مرکب ) خورنده نجاست. که پلیدی خورد. گه خوار. گوه خورنده:
چون کلاغ است نجس خوار و حسود
چون خروس است زناکار و لئیم.خاقانی.
نجس خوار. [ ن َ ج ِ خوا / خا ] ( نف مرکب ) خورنده نجاست. که پلیدی خورد. گه خوار. گوه خورنده:
چون کلاغ است نجس خوار و حسود
چون خروس است زناکار و لئیم.خاقانی.
( صفت ) آنکه پلیدی خوردنجاست خوار: چون کلاغ است نجس خواروجسور چون خروس است زناکارولئیم. ( خاقانی.سج.۹٠۳ )
💡 آنها از سوی خدا خوار شده، نفرین میشوند، برای همیشه مورد سرزنش قرار میگیرند و بنابراین هرگز نمیتوانند توبه کرده و بخشیده شوند. آنها فریبکار و خائن هستند. سرکش و سرسخت؛ آنها پیامبران را کشتند. آنها دروغگویانی هستند که کتاب مقدس را جعل کرده و رشوه میگیرند. به عنوان کافر، آنها از دیدگاه آیینی نجس هستند، بوی بدی از آنها بیرون میآید - این تصویر از یهودیان در اسلام کلاسیک، خوار شده و بدخواه است.