مل تنگ

لغت نامه دهخدا

مل تنگ. [ م ُ / م َ ت َ ] ( ص مرکب ) رجوع به ماده قبل شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که حوصله در شراب خوردن نداشته باشد.

جمله سازی با مل تنگ

تنگ عیشم دارد از بس دور چرخ چنبری چون شمیم غنچه ام در دام بی بال و پری
تنگ پل، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مسجدسلیمان در استان خوزستان ایران است.
امتیاز آب تنگ ملو در سال ۸۸ توسط شرکت گاز به مبلغ ۱.۶ میلیارد تومان از اهالی پیگیر خریداری شده است.
در بدخشان لعل اگر از سنگ می‌آید برون آب رکنی چون شکر از تنگ می‌آید برون
- اگر وقت براى اداى نماز شب تنگ باشد مى تواند فقط به نماز وتر اكتفا كند.
ای جوان کاین همه آتش زنیم بر دل و ریش سینه از آه به تنگ است بیندیش ز خویش