پرم از شور و، بر لب موج اظهارم نمیآید بگو واعظ چه همچشمی است با ما میکند دریا
میگفت که این شور و نوایم ز دگر جاست این زمزمه از نای شنیدیم شنیدیم
بلبل شوریده دل، شور و شغب را بهل جلوه گلزار بین، در گذر از قیل و قال
از بخت شور و تلخی عمرم خبر نداشت آن کز خدای خواست به صد آرزو مرا
بنمودمی نشانی ز جمال او ولیکن دو جهان به هم برآید سر شور و شر ندارم
حكيم سبزوارى به فارسى و به عربى شعر مى سروده و در اشعارش به اسرارتخلص مى كرده است هر چند در هر دو قسمت، شعر دست پايين فراوان دارد، اما در هر دوقسمت برخى اشعار دارد كه در اوج زيبايى وكمال و شور و حال است.