سراغ کردن

لغت نامه دهخدا

سراغ کردن. [ س ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نشان یافتن. آگاهی یافتن. رجوع به سراغ شود.

فرهنگ فارسی

نشان یافتن آگاهی یافتن

جمله سازی با سراغ کردن

می‌توان کردن ز بیرنگی سراغ هستی‌ام ناله‌ام‌، آیینهٔ تمثال من لوح هواست
یکی از تغییراتی که اخیراً در روند پروژه صورت گرفت، کاهش فعالیت مریخ‌نوردها از ۷ روز به ۵ روز در هفته است. بدین ترتیب، حدود ۲۰درصد از متخصصان گروه پشتیبانی که تقریباً ۱۰۰ نفر می‌شوند، مریخ نوردها را رها می‌کنند و سراغ پروژه‌های دیگر می‌روند. مریخ نوردان می‌بایست دو روز در هفته را فقط صرف جذب انرژی و شارژ کردن باتری‌های خود کنند.
سراغ چشم لیلی از غزالان کردنی دارد که مجنون نیست آن دیوانه در صحرا نمی‌گردد
رنگ دارد آتشی از کاروان بوی‌ گل می‌توان از موج خون‌ کردن سراغ بسملم