زنهار داشتن

لغت نامه دهخدا

زنهار داشتن. [ زِ ت َ ] ( مص مرکب ) امانت داشتن:
چنین گفت مر سام را شهریار
که از من تو این را به زنهار دار.فردوسی.برفت و بماند این سخن یادگار
تو این یادگارش به زنهار دار.فردوسی.به گستهم گفتش که زنهار دار
ندیدم چو بیژن بدین روزگار.فردوسی.به زنهار گیتی مده دل نه رازت
که گیتی نه راز و نه زنهار دارد.ناصرخسرو.رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کلمه شود.

جمله سازی با زنهار داشتن

و در بحاراز قصص نقل كرده كه به سند خود از حماد از امام صادق (عليه السلام ) روايتكرده كه گفت: لقمان به پسرش گفت: پسر جان ! زنهار از كسالت و بد خلقى و كمصبرى، كه با داشتن اين چند عيب هيچ دوستى با تو دوام نمى آورد، و همواره در امور خودملازم وقار و سكينت باش، و نفس خود را برتحمل زحمات برادران صابر كن، و با همه مردم خوش خلق باش.
دردسر بسیار دارد پاس دلها داشتن شانه آن زلف را زنهار از صندل کنید

و در بحار از قصص نقل كرده كه به سند خود از حماد از امام صادق (عليه السلام ) روايتكرده كه گفت: لقمان به پسرش گفت: پسر جان ! زنهار از كسالت و بد خلقى و كم صبرى، كه با داشتن اين چند عيب هيچ دوستى با تو دوام نمى آورد، و همواره در امور خود ملازم وقار و سكينت باش، و نفس ‍ خود را بر تحمل زحمات برادران صابر كن، و با همه مردم خوش خلق باش.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
روله یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز