ذو مخبر

لغت نامه دهخدا

ذومخبر. [ م ِ ب َ ] ( اِخ ) نام برادرزاده نجاشی که خدمت رسول صلوات اﷲ علیه و سلم میکرد. و آن یکی از هفتاد و یک تن حبشی باشد که بنزد رسول اکرم صلوات اﷲ علیه آمدند. و نام او را ذومخمر نیز گفته اند. و پس از رحلت رسول اکرم ( ص ) در شام اقامت گزیده است و روایاتی از احادیث شریفه دارد. و صاحب استیعاب گوید: ذومخبر و یقال ذومخمر و کان الاوزاعی یأبی فی اسمه الا ذومخمر بالمیمین لایری غیر ذلک و هو ابن اخی النجاشی و قد ذکره بعضهم فی موالی النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم. له احادیث عن النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم مخرجها عن اهل الشام و هو معدود فیهم. ( استیعاب ج 1 ص 170 ).

فرهنگ فارسی

نام برادر زاده نجاشی که خدمت رسول صلوات الله علیه و سلم میکرد.

جمله سازی با ذو مخبر

میرزا حسن مخبر حضور (۱۲۶۲خ همدان – نامعلوم) با نام خانوادگی مخبر فرهمند نماینده مجلس شورای ملی در دوره پهلوی بود.
ملکان را ز بزرگی ملک العرش چه داد کان نیابند همه از منظر در مخبر او
گنج خرد و دانش اصل طرب و رامش با کوشش و با بخشش، با منظر و با مخبر
چندان که سوی تن تو سه در باز گشادی بگشای سوی جانت دو در منظر و مخبر
تذكر 1 با توجه به اين كه فرشتگان از تعمد كذب مصونند آنچه در دعوى مزبور،حاصل نبوده، صدق خبرى است، نه صدق مخبرى. صدق و كذب، هم از اوصاف خبر استو هم از اوصاف مخبر (البته بين صدق و كذب خبرى و صدق و كذب مخبرى، تفاوتىاست ).
منظر و مخبر بهم شایسته دارد چون‌ پدر ملک را زینت همی زان منظر و مخبر دهد