دریا وش

لغت نامه دهخدا

دریاوش. [ دَرْ وَ ] ( ص مرکب ) دریافش. دریاکردار. همانند دریا. بحرسان.
- دست دریاوش؛ کف بخشنده و کریم: امیر ارغون در راه دست دریاوش چون یاران نیسان گشاده گردانید. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ فارسی

دریا فش. دریا کردار

جمله سازی با دریا وش

توتزپتز ۲۱٫۶۰ کیلومترمربع مساحت دارد ۵۹ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
بدستت گر کند نسبت کسی ابر بهاری را خرد باور کجا دارد که چون دریا بود شبنم
بر لب دریا زشوخی خیمه چون تبخال زد گوهرم را در صدف چندان که پنهان ساختند
چه افتاده است من جان را زقرب تن شوم مانع؟ عنان موج را دریا زساحل باز می دارد
چون هوا مغلوب شد تخت سلیمان می شود بادبان چون غوطه در دریا زند لشگر شود