درویش شدن یک ترکیب مصدری در زبان فارسی است که بهصورت «دَرْ وَیش شُدَن» تلفظ میشود. این عبارت بهطور کلی به معنای مسکین شدن، بیچیز گشتن و تبدیلشدن به فردی نادار و تهیدست است. در متون کهن و فرهنگهای لغت، این مفهوم با واژههای مترادف متعددی همچون فقیر شدن، بینوا گشتن و اعسار بیان شده است که همگی بر وضعیت رنجآور فقدان دارایی و تنگدستی دلالت دارند.
در منابع ادبی و تاریخی، از جمله کتاب تاجالمصادر بیهقی و منتهیالارب، برای توصیف این حالت از فقر و بینیازی، اصطلاحات گوناگونی بهکار رفته است. نمونههایی از این واژگان شامل ابلاط، ارماد، اعراض، افتقار، املاق، انضیاح و تسکّن میشود که هر یک در بافتار زبانی خود، بهگونهای بر بیپولی، درماندگی و نیازمندی تأکید میکنند. این تنوع لغوی نشاندهندهی توجه دقیق ادبیات کلاسیک فارسی به سطوح مختلف حیات اجتماعی و اقتصادی است.
در متون پندآموز فارسی، همچون کلیله و دمنه، از درویش شدن بهعنوان پیامد غفلت از مال و دارایی یاد شده است. در حکایتی از این کتاب آمده است: هرکه مال بهدست آرد و در تثمیر آن غفلت ورزد، زود درویش شود. این عبارت هشدار میدهد که بیاعتنایی به حفظ و رشد سرمایه، بهسروری میتواند به فقر و تنگدستی بینجامد و بر اهمیت مدیریت ثروت در جلوگیری از افتادن به ورطهی نیازمندی تأکید میکند.