خون کسی را خری

لغت نامه دهخدا

خون کسی را خریدن. [ ن ِ ک َ خ َ دَ ]( مص مرکب ) فدیه بجان کسی دادن. پول دادن و جان کسی را خریدن. || کسی را از رنجی راحت کردن.

جمله سازی با خون کسی را خری

تیغ ما آلوده ی خون کسی از کین نشد فتح شد روی زمین و توسن ما زین نشد
آن خون کسی ریخته‌ای یا می سرخ است یا توت سیاه است که بر جامه چکیده‌ست
بر دیده‌اش فرشته کشد از پی شرف خون کسی که ریخته بر خاک راه تست
به کیش عشق همی خونبهاش باید داد زمانه خون کسی را که نه به کوی تو ریخت
به خون کسی که تواند خمار خویش شکست چرا به میکده دردسر خمار برد؟