خم ابرو ترش شد

لغت نامه دهخدا

خم ابرو ترش شدن. [ خ َ م ِ اَ ت ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ابرو ترش شدن. ( آنندراج ). اخم کردن. ابرو برهم افکندن:
حیف آیدم که آن خم ابرو ترش شود
بهر نظارگی تو ضبط نگاه بس.نظیری ( از آنندراج ).

جمله سازی با خم ابرو ترش شد

💡 بی‌رنگ و سرمه خم ابروی عنبرینت صد باره چهرهٔ نقاش چین بریده

💡 می‌زند چون گل دو عالم موج آغوش امید تا کجا شمشیر خواباند خم ابروی او

💡 راستی جز خم ابروی تو شمشیری نیست که به شمشیر شهنشاه سخن دان ماند

💡 نامسلمان دل من در خم ابروی تو مرد هیچ کس هندوی ما را سوی محراب نبرد

💡 چشمکان در خم ابروی کجت دانی چیست تیغ‌ها آخته در حمله دو بدمست به هم

💡 گه نمودم خم ابروی که اینست محراب پیش آن قبله کج عابد پابرجا کرد

کردار یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز