حساب از خود داشتن. [ ح ِ اَ خُد ت َ ] ( مص مرکب ) به خود مغرور بودن. ( مجموعه مترادفات ص 256 ): خاکساری پیش مغروران ندارد اعتبار گر حسابی داری از خود در حساب مامباش.سلیم ( از آنندراج ) ( ارمغان آصفی ).
جمله سازی با حساب از خود داش
مارا ندادی صبر و تاب وز ما گرفتی رنگ و آب وز بیدلان جستی حساب از ذره و مثقالها
مصيبت دوم: استيفاى روزى او است، پس هرگاهحلال باشد حساب از او كشيده و اگر حرام باشد او را عقاب كنند.
کرده ای گر پاک با مردم حساب خویش را اینقدر اندیشه از روز حساب از بهر چیست؟
برخی نیز از سرخپوستان احکام اطاعت بودا (Βούττα) آنها، در حساب از قداست فوق العاده خود، آنها را به افتخارهای الهی مطرح شده است.
تو خورشیدی و ما ذره حساب از ما چه بر گیری که در جمع هواداران که ما را در شمار آرد
مـصـيـبـت دوم: اسـتـيـفـاء روزى او اسـت، پـس هـرگـاهحلال باشد حساب از او كشند و اگر حرام باشد او را عقاب كنند؛