لغت نامه دهخدا
حریق زده. [ ح َ زَ دَ ] ( ن مف مرکب ) کسی که دارائی خود را در آتش سوزی از دست داده باشد.
حریق زده. [ ح َ زَ دَ ] ( ن مف مرکب ) کسی که دارائی خود را در آتش سوزی از دست داده باشد.
کسی که دارائی خود را در آتش سوزی از دست داده باشد
💡 در اینجا عمارت ملاسرا آتش زده شد. مهاجمان با مدافعان درگیر شدند خالو قربان خود را از بالای عمارت پرت کرد و با اسلحه شلیک مینمود. کاس آقا حسام نیز خود را از عمارت پرت کرد اما سرخوش نتوانست فرار کند و در میان آتش سوخت. بعد از پایان حریق به دست آمده چند نفر از مهاجمان هم مقتول و مجروح شدند. حیدرعمو اوغلی که از این اتفاقات زیاد دیده بود خود را تا پسیخان رساند اما آنجا شناخته شده و دستگیر گردید. خالو قربان متواری شد و سه شبانهروز خود را در جنگل مخفی ساخت و سپس به رشت رسید. عمو اوغلی را به کسما فرستادند و چند روزی همانجا نگهش داشتند.