ته نال
جمله سازی با ته نال
آواره کند قافله، آرام جرس را از همرهی ما دل نالان گله دارد
اگر ببزم تو دریا بود خزینۀ تو بیک عطای تو بیشک سراب گردد و نال
شد از رنج رنجور و از درد نالان بپیچید و گردید چون مار چنبر
رنگ گل گوئی ز خون عندلیب آمیختست عندلیب از عشق گل نالان به حلق آویختست
ایزدت لوح گناهان بسترد از پیش رو چون قلم گریان و نالان باشی و زرد و نزار
نه درمانده بودى و نالان و خردكه شبها ز دست تو خوابم نبرد؟