تشییع کردن

لغت نامه دهخدا

تشییع کردن. [ ت َش ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مشایعت و بدرقه کردن جنازه یا مسافر را: و آن روز که خواست که به سند رود از برادر اندرخواست که مردمان را گویند تا مرا تشییع کنند. پس... فرمان داد.... تا منادی کردکه باید با برادر امیر مشایعت کنند که او به ولایت سند همی رود. ( تاریخ سیستان ). و رجوع به مشایعت شود.

فرهنگ فارسی

مشایعت و بدرقه کردن جنازه یا مسافر را

جمله سازی با تشییع کردن

از آداب و ارکان مولویه می‌توانیم به مواردی چون میدان شریف، اسم جلال، آیین جم، ارکان سماط، محرّم و آش، گمراهی، سیاحت و سرپا کردن، اوراد مولوی، نحوه استقبال از پادشاه درخانقاه، مرگ، دفن، شب عُرس، تشییع جنازه و سنگ‌های مزار مولویان اشاره نمود.
وی معترضان به پنهان‌کاری دولت‌مردان و فرماندهان سپاه را فریب خوردهٔ رسانه‌های خارجی دانست و بخاطر کمک کردن اهمیت کشته شدن قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس دانست. همچنین گفت که شرکت کنندگان در تشییع جنازهٔ قاسم سلیمانی مردم ایران هستند نه آن‌هایی که در اعتراضات به سقوط هواپیما عکس قاسم سلیمانی را پاره کرده‌اند و علیه او و سپاه شعار داده‌اند.