بی سیرتی

لغت نامه دهخدا

بی سیرتی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سیرت. بی آبرویی و رسوایی. ( ناظم الاطباء ). بی ناموسی. ( آنندراج ). || فسق و فجور و سلوک برخلاف شرع. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱ - بی آبرویی رسوایی بی ناموسی. ۲ - فسق و فجور.

جمله سازی با بی سیرتی

صورتی چون قمر دمیده به‌شب سیرتی چون به شب گرفته قمر
صائب ز آفتاب سیه روزتر می شود خفاش سیرتی که به ظلمت برآمده
ای خضر سیرتی که همچو کلیم در معانی تو را ید بیضاست
خورشید سیرتی و عطارد فراستی جمشید مخبری و منوچهر منظری
آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی یا لطف صورتی‌ست، دگر حشو عالم است