بی بار کردن
جمله سازی با بی بار کردن
چنان کز ابر بی باران شود باطل زراعتها زافلاس کریمان عالمی درویش می گردد
دست از دامان دلهای پریشان برمدار رو به دریا می رود ابری که بی باران شده است
بغا به دستور افشین درهم هارا شبانه به جای گذاشته بود و شتران بی بار همراهش آورده بود حیله ای که افشین کرده بود درنگرفت و بابک بدون آنکه آسیبی ببیند مقداری غنایم به دست آورد و فرار کرد.
مرا در درد بی باری دریغا بار بایستی هزاران غم کزو دارم یکی غمخوار بایستی
سبزه امید خشک از ابر بی باران شود در لباس شرم عرض مدعا زیبنده است
خار دیوارست چون از اشک شد مژگان تهی ابر بی باران بود دستی که شد ز احسان تهی