در سال ۱۸۳۴ میلادی، جاسوسی روسی به نام کِنیاز دالگورکی با اهداف شوم استعماری و با نیّت مبارزه با اسلام و تضعیف مسلمانان، وارد ایران شد. این عنصر خیانتکار بهسرعت توانست در ساختار سیاسی آنروز ایران نفوذ کند و نقش ویرانگری ایفا نماید. وی پس از مدتی به عراق رفت و با تغییر هویت، خود را شیخ عیسی لنکرانی نامید و با پوشیدن لباس روحانیتوانست در حلقهی درس سید کاظم رشتی از علمای برجستهی کربلا حاضر شود. در همین حلقهی علمی بود که با فردی به نام علیمحمد که از شاگردان سید رشتی و معتاد به مصرف حشیش بود، آشنا شد و با بهکارگیری شگردهای روانی، زمینهی ایجاد رابطهای دوستانه و مبتنی بر اعتماد متقابل را فراهم آورد.
دالگورکی با بهرهگیری از شرایط روحی و روانی علیمحمد، بهتدریج اقدام به تلقین ادعای دروغین مهدویت به او کرد. در یکی از شبها که علیمحمد در اثر مصرف حشیش دچار حالت نشئگی شده بود، جاسوس روسی با ظاهری متواضعانه و با اصرار بسیار او را صاحبالزمان خطاب کرد. اگرچه علیمحمد در ابتدا این نسبت را رد میکرد، اما دالگورکی با تکرار مداوم و استفاده از روشهای تلقینی، در طول جلسات متعدد، این ادعا را در ذهن او تثبیت نمود. وی با طرح پرسشهای ساده و ابراز شگفتی در برابر پاسخهای سست علیمحمد، اعتماد به نفس کاذبی در او ایجاد میکرد و حتی با دادن مشروبات الکلی، زمینهی پذیرش بیشتر این ادعای دروغین را فراهم میساخت.
سرانجام، با تشویق و وعدهی حمایت مالی جاسوس روسی، علیمحمد ابتدا به بصره و سپس به بوشهر رفت و در ابتدا خود را نائب خاص امام زمان معرفی کرد. اما دالگورکی به این ادعا بسنده نکرد و او را وادار ساخت تا ادعای مهدویت کند. همزمان، جاسوس روسی در کربلا شایع کرد که علیمحمد در بوشهر ظهور کرده است. این نقشهی شیطانی، زمینهساز تشکیل فرقهای انحرافی شد که نتیجهی مستقیم توطئهی استعمار روسیه برای ایجاد تفرقه در میان مسلمانان بود.