لغت نامه دهخدا
فائز شدن. [ ءِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) خلاص شدن. نجات یافتن. رستگار شدن. || به کام دل رسیدن. || دست یافتن. || استنباط کردن. || کسب کردن. || غلبه کردن.
فائز شدن. [ ءِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) خلاص شدن. نجات یافتن. رستگار شدن. || به کام دل رسیدن. || دست یافتن. || استنباط کردن. || کسب کردن. || غلبه کردن.
خلاص شدن. نجات یافتن یا بکام دل رسیدن. یا دست یافتن.
💡 پس فائز شدن و رسيدن به نعمت هاى آن عالم هم بدون سعى و كوشش و جديت در اطاعت وفـرمـانـبـرى از دسـتـورات و اوامـر اءحـديـت و رنـج وتحمل زحمت و مشقت ممكن نخواهد شد.